ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما
آب روی خوبی از چاه زنخدان شما
عزم دیدار تو دارد جان ِبر لب آمده
باز گردد یا بر آید چیست فرمان شما؟
کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت
به که نفروشند مستوری به مستان شما
بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر
زانکه زد بر دیده آبی روی رخشان شما
با صبا همراه بفرست از رخت گلدسته ای
بو که بوئی بشنویم از خاک بستان شما
عمرتان باد و مراد ای ساقیان بزم جم
گر چه جام ما نشد پُر می به دوران شما
دل خرابی میکند دلدار را آگه کنید
زینهار ای دوستان جان من و جان شما
کی دهد دست این غرض یارب که همدستان شوند
خاطر مجموع ما زلف پریشان شما ؟
دور دار از خاک و خون دامن چو بر ما بگذری
کاندر این ره کشته بسیارند قربان شما
میکند حافظ دعائی بشنو آمینی بگو
روزی ما باد لعل شکر افشان شما
...
تعبیر: دوستش خواهی داشت ،...، او را از دست مده و به یاری اش بشتاب و دست یاری به هم دهید ، غافل مشو که اگر او را از دست بدهی دگر باره بازش نخواهی یافت
آب روی خوبی از چاه زنخدان شما
عزم دیدار تو دارد جان ِبر لب آمده
باز گردد یا بر آید چیست فرمان شما؟
کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت
به که نفروشند مستوری به مستان شما
بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر
زانکه زد بر دیده آبی روی رخشان شما
با صبا همراه بفرست از رخت گلدسته ای
بو که بوئی بشنویم از خاک بستان شما
عمرتان باد و مراد ای ساقیان بزم جم
گر چه جام ما نشد پُر می به دوران شما
دل خرابی میکند دلدار را آگه کنید
زینهار ای دوستان جان من و جان شما
کی دهد دست این غرض یارب که همدستان شوند
خاطر مجموع ما زلف پریشان شما ؟
دور دار از خاک و خون دامن چو بر ما بگذری
کاندر این ره کشته بسیارند قربان شما
میکند حافظ دعائی بشنو آمینی بگو
روزی ما باد لعل شکر افشان شما
...
تعبیر: دوستش خواهی داشت ،...، او را از دست مده و به یاری اش بشتاب و دست یاری به هم دهید ، غافل مشو که اگر او را از دست بدهی دگر باره بازش نخواهی یافت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر