۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۷

5

آهاي تنديس سكوت!
ضجه هاي پائيزي كدام سطر باراني ام
لبهايت را از هم خواهد گشود؟
در برزخ ِ ماندن و رفتن
اين منم با موئي سياه
و بارش بي دريغ
پنبه پنبه ثانيه هاي پوچ
نگاه كن
چطور در انگشتان من برف مي بارد
در برزخ ِ هست و نيست
اين منم
سطري خط خورده از كتابچه اي مفقود

هیچ نظری موجود نیست: