۱۳ آبان ۱۳۹۳

خوش خیالی

چه خوش خیال بودم که فکر میکردم کسی پشت اون دیوارها منتظرمه
چه امید بیهوده ای به زندگی بستم وقتی تکه شیشه ی شکسته توی دستم منتظر تصمیم جسورانه ی من بود
چقدر بعضی واقعیات تلخ و بی رحمند 

هیچ نظری موجود نیست: